عطوفت
زمانی كه با تلفن با مرحوم حاج آقا صحبت میكردیم و تماس تلفنی قطع میشد و در تماس مجدد میگفتیم ببخشید كه قطع شد ایشان میفرمودند: – پدرجان محبت قطع نشود. محبت و احترام از نظر ایشان جایگاه ویژهای داشت. محسن آهنگریان
اولین روزهای کاری من
اولین روزهای کاری من در نفیس بود و برای اولین بار به دفتر مرکزی در تهران مراجعه کرده بودم . وقتی وارد دفتر شدم روی هر میز و داخل یک لیوان آب ، تعدادی گل تازه بسیار زیبا دیدم . ابتدا تصور کردم که هر یک از همکاران آنها را برای میز کار خود آورده […]
احترام به تصمیم همکاران
چون از گذشته صدای نیروگاه باعث اعتراض صاحب زمین مجاور بود، ابتدا قرار شد زمین را اجاره كنیم و بعد بحث خرید مطرح شد و قیمت توافق شد. من روی قیمت توافق شده مجددا قیمت گذاشتم وقتی موقع عقد قرارداد شد فروشنده راجع به قیمت نهایی از حاج آقا سوال كردند و ایشان پاسخ دادند: – ما […]
لطافت در کلام
وقتی راهی را انتخاب میكردیم كه آینده روشنی نداشت و ریسك آن زیاد بود یا وقتی خطایی مرتكب میشدیم، حاج آقا با لحنی طنزآلود میفرمودند: این راهی كه میرویم به كدام تركستان است! محسن آهنگریان – مدیر مالی
احترام
ایشان وقتی اشتباهی از كسی می دیدند، هیچگاه مستقیماً نمی گفتند اشتباه كردی و می گفتند من از شما تعجب می كنم و بدین ترتیب مخاطب را متوجه كوتاهی یا اشتباه خود می كردند. ایشان هیچگاه از كلمات دستوری استفاده نمی كردند و عبارت خواهش می كنم را با تاكید بیان می كردند و میزان تاكید ایشان مخاطب را […]
صداقت
روزی به همراه حاج آقا و یکی از مشتریان برای کاری منتظر بودیم. ایشان از حاج اقا خواستند نکته ای را بفرمایند که برای کسب و کار سر مشق باشد. حاج آقا فرمودند “ بهترین کلک صداقت است” . محسن آهنگریان
روز پدر
احساس همدلی و محبت میان بالاترین سمت یك سازمان با همه قسمتهای سازمان امریست كه در سازمانها بندرت به چشم می خورد و وجود این احساس مایه دلگرمی و پشتكار پرسنل آن سازمان می شود كه مرحوم حاج آقا نوید این خاطره را در ذهن و خاطر همه ما حك نمود و شاهد بر این […]
شفقت
به اتفاق حاج آقا برای سركشی به زمینی كه در شمال داشتند و كارخانه تولید نوپان بود، رفتیم. در آن زمین یك درخت و دو گاو و وسایل این چنینی وجود داشت و یك خانواده كه در آنجا زندگی می كردند. هنگام سركشی متوجه شدیم كه آن خانواده درختی را بریده بودند و وكیل حاج آقا برای شكایت اقدام […]
امانتداری
یك بار در جلسه ای كه با مرحوم حاج آقا نوید در كارخانه داشتیم ایشان برای نوشتن نیاز به خودكار داشتند كه اینجانب روان نویس خود را تقدیم كردم اما به دلیل مشغله زیاد، روان نویس دست ایشان باقی ماند. پس از گذشت 8 روز كه به دفتر تهران مراجعه كردم ایشان روان نویس را […]
بخشش به خروار، حساب به دینار
در نمایشگاه سنگاپور به اتفاق همکاران و حاج آقا شرکت کرده بودیم. ایشان پا به پای ما کل روز را در نمایشگاه بودند. در پایان روز اول که برای صرف شام به رستوران رفتیم در زمان برگشت ایشان فرمودند، کفشی که پوشیدم اذیت میکند. به اتفاق ایشان از فروشگاه، کفش انتخاب کردیم. سر قیمت که […]